بررسی وضعیت توانمندسازی روانشناختی کتابداران کتابخانههای دانشگاهی شهر تهران از دیدگاه آنان- قسمت ۳ |
علاوه بر رشته های روانشناسی، جامعهشناسی و علوم دینی این اصطلاح در علوم سیاسی و نظریه های فمنیستی و همچنین در قالب کمک های اعطایی به کشورهای جهان سوم مورد استفاده قرار میگرفت. نویسندگان این رشته ها اصطلاح توانمندسازی را به معنای فراهمآوردن منابع و ابزار لازم برای افراد به گونهای که برای آنها قابل رویت بوده و از آنها در جهت مصالح خود استفاده کنند، بکار میگرفتند ( محمدی، ۱۳۸۰).
در جامعهشناسی نیز اندیشه های توانمندسازی بیشتر به جنبه های حق طلبی[۱۶] بر میگردد. یعنی در این نگاه افراد به منظور تغییر اجتماعی تلاش میکنند که دسترسیهای خود را به یک وضعیت توانمندشده افزایش دهند. در طول قرنها در علوم دینی بحث های زیادی درباره جبر و اختیار، خودرایی[۱۷] و تسلیم، قضا و قدر و انسانگرایی[۱۸] شده است. ریشه همه این موضوعات، اشکال تغییر یافته موضوع توانمندی در مقابل ناتوانی و درماندگی است (عبدالهی و نوه ابراهیم، ۲۱:۱۳۸۵).
مفهوم توانمندسازی همچنین به صور مختلف در سرتاسر ادبیات مدیریت نیز آمده است. در متون مدیریت، سابقه استفاده از اصطلاح توانمندی به دموکراسی صنعتی و دخیل نمودن کارکنان در تصمیم گیریهای سازمانی تحت عناوین تیمسازی، مدیریت مشارکت و مدیریت کیفیت جامع بر میگردد (هاردی و لبیائوسولیوان[۱۹]، ۲۱۴:۱۹۹۸).
تمرکز مدیریت در دهه های مختلف جهت توانمندکردن افراد در جدول شماره ۲-۲ نمایش داده شده است:
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید. |
جدول ۲-۲٫سیر تاریخی مفهوم توانمندسازی در علم مدیریت. منبع:(عبداللهی، ۲۲:۱۳۸۵)
دهه | مفاهیم مرتبط با توانمندسازی | توضیح |
۱۹۵۰ | روابط انسانی | مدیران در قبال کارکنان خود رفتار دوستانه داشتند. |
۱۹۶۰ | آموزش حساسیت | مدیران نسبت به نیازها و انگیزه های کارکنان خود حساس بودند. |
۱۹۷۰ | مشارکت کارکنان | مدیران کارکنان را در تصمیم گیری درگیر می کردند. |
۱۹۸۰ | مدیریت کیفیت جامع | مدیران بر کار گروهی و تشکیل تیم ها تاکید داشتند. |
۱۹۹۰ | توانمندسازی کارکنان | مدیران شرایطی را فراهم میکنند که نیروهای بالقوه کارکنان آزاد شود. |
همانطور که در جدول ۲-۲ مشاهده میشود مفاهیم مرتبط با توانمندسازی در علم مدیریت در دهه ۱۹۵۰ تا ۱۹۹۰ با توجه به توضیحات آنها بعد مدیریت مشارکتی در آنها در دهه های گوناگون ارتقا یافته است.
۲-۱-۴٫ دیدگاههای مختلف توانمندسازی
در منابع علمی دانشگاهی، توانمندسازی، ساختاری عقلایی، انگیزشی و فوقانگیزشی معرفی شده است. همچنین ریچارد کاتیو[۲۰] در بررسی سیر تاریخی، توانمندسازی را به دو دسته توانمندسازی روان – سیاسی و توانمندسازی روان – نمادی دسته بندی کرده است. ولی به هر حال بیشتر صاحبنظران توانمندسازی را به دو بعد رابطهای و روانشناختی دسته بندی کردهاند که در ذیل به شرح کامل هریک از آنها خواهیم پرداخت:
۲-۱-۴-۱٫توانمندسازی از دیدگاه عقلایی
از منظر این دیدگاه تسهیم قدرت یک مدیر با زیردستانش هدف اصلی توانمندسازی است (در اینجا منظور از قدرت، برخورداری از اختیار رسمی یا کنترل بر منابع سازمانی است نه قدرت شخصی)، و نیز تاکید بر مشارکت در اقتدار و اختیار سازمانی است. بارک (۱۹۸۶) نیز از طرفداران این دیدگاه توانمندسازی را حاصل اعطای قدرت و تفویض اختیار میداند و بسیاری از نظریه پردازان مدیریت در این دیدگاه نیز توانمندسازی را معادل تفویض اختیار و عدم تمرکز در تصمیم گیری میدانند که حاصل آن تاکید بر فنون و شیوه های مدیریت مشارکتی، جرعه های کیفیت، تیم های خود- مدیریتی و هدف گذاری دوطرفه است (کانگر، ۱۹۸۹).
البته این فعالیتها با ادراکات زیردستان از توانمندسازی ارتباط مثبتی دارد. گاهی قصد مدیران و ادراک زیردستان متفاوت است و این امری قابل قبول و متقاعدکننده است که یک پیرو تمایلی به پذیرش مسئولیت و مشارکت در فرایند تصمیم گیری نداشته باشد. در این صورت، مشارکت و تصمیم گیری با چنین زیردستی ضرورتا به توانمندسازی منجر نمیشود (اسکندری، ۲۷:۱۳۸۱).
۲-۱-۴-۲٫توانمندسازی از دیدگاه انگیزشی
به نظر صاحبنظران این رویکرد، توانمندسازی ریشه در تمایلات انگیزشی افراد دارد. هر راهبرد که به افزایش حق تعیین فعالیتهای کاری (خود- تصمیم گیری) و کفایت نفس کارکنان بینجامد، توانمندیشان را در پی خواهد داشت. بر عکس هر راهبردی که به تضعیف دو انگیزه فوق منجر گردد، باعث تقویت احساس بی قدرتی در آنان میشود و عدم توانمندی را در پی دارد. کانگر و کاننگو از طرفداران این دیدگاه معتقدند که توانمندسازی کارکنان با تقویت شایستگی آنان از طریق شناسایی شرایطی که منجر به احساس عدم قدرت در آنها می شود و کمک در جهت برطرف کردن آنها با کمک اقدامات رسمی و بهرهگیری از فنون غیر رسمی با تهیه و تدارک اطلاعاتی که به کفایت آنان در سازمان کمک می کند، صورت می پذیرد (کانگر و کاننگو، ۱۹۸۸).
در روانشناسی، توانمندسازی از دیدگاه انگیزشی مورد بررسی قرار میگیرد. دیدگاه انگیزشی بر مبنای نظریه انگیزشی مک کللند که نیازهای اساسی مدیران را به سه دسته نیاز به قدرت، نیاز به موفقیت، و نیاز به تعلق دسته بندی میکند، شکل گرفته است. مک کللند نیز در این دیدگاه نیاز حالت درونی افراد برای نفوذ و کسب قدرت و کنترل بر سایر افراد را که در آنان ایجاد انگیزه می کند و منجر به تحقق اهداف سازمانی می شود را اساسیترین نیاز در توانمندسازی کارکنان میداند (مانویل[۲۱]، ۲۰۰۳).
۲-۱-۴-۳٫ توانمندسازی از دیدگاه فوقانگیزشی
برخی اندیشمندان دیدگاه نظریتری برای تعریف توانمندسازی ارائه کردهاند. از دیدگاه آنان توانمندسازی فرایندی برای ایجاد انگیزه کاری درونی از طریق آمادهسازی محیط و ایجاد مجرای انتقال برای احساس خود – اثر بخشی بیشتر و نیرو و توان بالاتر است (کانگر و کاننگو، ۱۹۸۸).
توماس و ولتهوس در مقاله ” عناصر شناختی توانمندسازی” در مدل تفسیری خود برای انگیزش درونی، وظیفه توانمندسازی را چنین تعریف میکنند: “توانمندسازی، قدرت بخشیدن به فرد، واگذاری اختیار و ایجاد ظرفیت است. توانمندسازی، عنوانی برای پارادایم جدید انگیزش است”. توانمندسازی، در این دیدگاه فرایند توسعه فرهنگ است و این توسعه شامل مشارکت در اطلاعات به شکل اهداف روشن در چارچوب های تصمیم گیری، بهبود شایستگی افراد از طریق آموزش و تجربه، فراهمسازی منابع برای انجام موثر کارها و فراهمساختن حمایت مدیر برای کارکنان در انواع آن. در این صورت است که افراد با تجربه و آموختن توانمند شده و توانمندسازی به صورت یک بهبود مستمر بروز پیدا کرده و بخشی از فرهنگ سازمان می شود (توماس و ولتهاوس، ۱۹۹۰).
توانمندسازی از دیدگاه انگیزشی و توانمندسازی از دیدگاه فوقانگیزشی تفاوت های بسیاری با هم دارند. در جدول شماره ۲-۳ به برخی از این تفاوت ها اشاره می کنیم.
جدول ۲-۳٫ تفاوت های توانمندسازی از دو دیدگاه انگیزشی و فوقانگیزشی. منبع(نجارنژاد، ۱۳۸۷)
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1399-12-16] [ 10:49:00 ب.ظ ]
|